داردلان

سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی

داردلان

سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی

داردلان

گفتند که عاشقی و آرام نه ای
در خواب و خیال خم ابروی که ای
گفتند بگو بقصد غربت گفتم
سید علی حسینی خامنه ای

در راستای لبیک به فرامین زعیم عالیمقام جهان اسلام حضرت امام خامنه روحی فداه در مواجه با جنگ فرهنگی و با عنایت به ظهور و بروز این مهم با گسترش فراماسونیزم و شیطان گرایی بخش اعظمی از این وبلاگ به مباحث فراماسونری و شیطان پرستی و بخشی دیگر به مباحث سیاسی و اجتماعی خواهد پرداخت
امید که با عنایات خاصه قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان ارواحنا فداه و یاری شهدا در این راه ثابت قدم بمانیم

به دعای خیر و نظرات پیشنهادات شما دوستان نیاز مبرم دارم

به عشق یارم


یاعلی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشته» ثبت شده است

اسمان شهر از انتظار آمدنت بارانی است


ای مهربان‌تر از باران! میگویند سکوت آسمان نشان از نیاز بی‌اندازه‌اش است، اماآسمان شهر من دیروز دلشکسته‌تر از هر روزبا چشمانی اشکبار آمدنت را در غزلخوانی
خداوند می‌طلبید. 


emam-mahdi 2
  دوباره جمعه شد و عطر یاس نفس‌هایت از سمت قبله دل‌ها مشام جان را می‌نوازد. صبح جمعه که می‌شود پیچک قلبمان آرام آرام و ندبه کنان قد می‌کشد و جبهه به آسمان می‌ساید و عصر هر جمعه، بی‌قرار‌تر از همیشه با قامتی خمیده پژمرده می‌شود.
 
مولای روزهای تلخ انتظار! زمین سال هاست که از انتظار تو پیر شده است و نبض زمان خسته و تب دار از انتظار می‌زند.
 
راستی مولای آبی بی‌کران آسمان! می‌گویند سکوت آسمان نشان از نیاز بی‌اندازه‌اش است، اما آسمان شهر من دیروز دلشکسته‌تر از هر روزبا چشمانی اشکبار آمدنت را در غزلخوانی خداوند می‌طلبید.
 
سمبل وجود هستی! سال هاست که زندگی کائنات بدون حضور سبزت معادله‌ای مجهول مانده است. سال هاست که آمدنت نیاز جهان شده است، اصلا از‌‌ همان روزی که جهان پشت می‌له‌های زندان تحیر و تردید گرفتار شد، زمین با همه وجود نیز «ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت أیدی الناس» را احساس می‌کند و نگاه سرد و خسته زمین در این روزهای پایان زمستان سرد انتظار بهار سبز ظهورت را می‌طلبد.
 
دیشب دوباره دل را هوای این شکوه‌های قدیمی به سر زده بود وبه یاد بی‌«ندبه» گی‌های جمعه‌های دنیا زده‌ام و به یاد بی‌«عهد» یی این صبح‌های سردِ زمینِ خواب آلودِ افتادم.
 
نکند این روز‌ها در شلوغ بازار قلبمان گم شده باشی، نکند آنقدر اسیر ملعبه‌های دنیا شده باشیم که دلمان خلأ نبودت را نفهمد و در روزمرگی‌های دنیای شلوغمان گم شده باشی.
 
چه جمعه‌ها که به انتظار آمدنت گذشت و دلمان آنقدر در شلوغی دنیا گرفتار بود که اصلا هوای تو را نکرد و عصر که شد گلایه کردیم از دلگیری غروب جمعه‌های دور از تو و به خود نیاوردیم که تونیامده‌ای و گرنه با تو که دلگیری معنایی ندارد. چه بد دردی است، این خودفراموش‌های مصرِ معاصر که در مسیر روزمرگ‌ها، به عادت‌هایمان سخت دل سپرده‌ایم و در سرماخوردگی روحی خودمان غرق شده‌ایم و با بهانه‌های واهی به روزهای بی‌تو بودن عادت کردت کرده‌ایم!
 
ای مهربان‌تر از باران! سال هاست که هر جمعه، سیب‌های سرخ انتظار در سبد دلتنگی‌ها، دست نخورده باقی ماند و به انتظار باران غزلخوانی خداوند، منتظر می‌مانیم تا طومار شبِ سیاه و مچاله شده انتظار را در هم بپیچانی و سپیدی صبح سبز انتظار را برایمان به ارمغان بیاوری.
سال هاست که هر جمعه این سیاه مشق‌های دلتنگی و انتظار، با عطر نرگس نفس‌های تو سبز می‌شود و من، دراین طراوت همیشه بهاری یاد تو، منتظر شنیدن صدای نعلین‌های چوبی‌ات هستم که اصلا چه جای گلایه؟! همه چیز به این دل زمینی من برمی گردد که سرگرم ایستگاه‌های رنگارنگ جغرافیای پر ازسرگرمی زمین، در راه مانده و رسیدن به نگاه نقره ای‌ات را باز از خاطر برده است.
 
مولای رازهای سر به مُهر! اعتراف می‌کنم اگر به اندازه قطره‌ای از باران عاشقت بودیم، که نیستیم؛‌‌ همان هزار سال قبل می‌آمدی. مهربانا! مگذار تسبیح نگاه‌مان از فرط جدایی دانه دانه شود... .اللّهمّ بلّغ مولانا الإمام الهادی المهدی (عج).
عمار
۱۴ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یاد یار و افطار بر سر سفره انتظار


مولای من در این سالهای حرام تنهایی و غربت، وقتی به ماه ماههای خدا می رسد و احرام رمضانیش را برمی بندد، کجای این کره خاکی، افطار می کند و در کدامین واحه از این دنیای افلاکی، به سحوری می نشیند.


 این روزها، وقتی به شامگاه پنجشنبه و شب جمعه می رسیم، وقتی بوی عطر آدینه فضای جان و جهانمان را سرشار می کند، وقتی عطر یار، در کوچه های دلدار شهر رمضان وزیدن می گیرد، وقتی چهره های روشن مومنان خدا، که با نور روزه پرفروغ شده، گرد غم هجران و فقدان مولای منتظر را بر خود احساس می کنند، بیش از هر وقت دیگری و پیش از هر حس دیگری، این درد تنهایی و غم جانکاه غربت است که محبان و منتظران خورشید غایب از نظر را دربرمی گیرد.

با خود می گویم؛ مولای من در این سالهای حرام تنهایی و غربت، وقتی به ماه ماههای خدا می رسد و احرام رمضانیش را برمی بندد، کجای این کره خاکی، افطار می کند و در کدامین واحه از این دنیای افلاکی، به سحوری می نشیند.

با خود می گویم این غم، تا کجای رمضان امسال هم با مرهم یادش، امتداد خواهد یافت و تا پهنای کدام زمانِ آخرین، به مدد انتظار خواهد آمد؟

آری؛ نامش را که می بری، دلت بیقرار و شیدا، بوی عطر سیب می گیرد و شهد نوشین غریب و قریبی که سالهاست با توست.

از کوچه باغ خاطره های سحرگاهی تا کنج خلوت و زمزمه های عاشقانه ای که مال توست؛ مال او.

نامش را که می بری، دلت بوی باران و بهشت و بهار می گیرد و تنت، پیراهن یوسف را می طلبد از عمق تاریخ مظلومیت و معصومیت شیعه.

نامش را که می بری یادت می افتد تمام پاییزهای بی کسی را در خزان دوران و در این جهان بی سامان، که تو را در بر گرفته است به سختی و فشردگی...


نامش را که می بری، دلت بوی باران و بهشت و بهار می گیرد و تنت، پیراهن یوسف را می طلبد از عمق تاریخ مظلومیت و معصومیت شیعه.


 با خود نجوا می کنم این حدیث زرد و سرخ انتظار را؛ در کوچه باغ یاد و خاطره اش که:

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ما دیده ایم

عمار
۲۵ تیر ۹۳ ، ۱۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یارب ! نکند چشم زما بر دارد ...



روزهای هفته را یکی پس از دیگری در میان امواج عادات و سیلاب مشکلات پشت سر می گذاریم تا به غروب پنجشنبه و پگاه آدینه می رسیم و میعاد نجواهای معصومانه و غریبانه مان در مقتل تاریخ و در جای خالی یار غایب از نظر، به اوج می رسد.

مستیم ولی مست می موعودیم

هستیم چنین و از ازل هم بودیم

ما را چو عدو مور شمارد غم نیست

ما وارث مُلک وَلَد داوودیم

از نسل خلیلیم و تبر در دستیم

ما بت شکنان معبد نمرودیم

روزهای هفته را با شمیمی از امید آمدنش و طعمی از شگفتی انتظارش، تجربه می کنیم تا با عبور از سدّ غفلت و مانعِ گناه، یادمان بماند که هنوز کسی هست؛ منتظر و منتظر؛ که دلیل بودن ماست و امید آخرینمان.

روزهای هفته؛ یکی از پی دیگری و... و باز هم جاده که به سمت افق موعود در حرکت است و ما را می خواند؛ آری! راه تو را می خواند.

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم...

قرآن را باز می کنم و چشم دلم را روبروی پنجره روشنایی و زیبایی و صفایش می گیرم:

وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ

«پس از تورات نوشته ایم که زمین را بندگان شایسته من به ارث می برند».

و این کلام ناب و تابناک خداوند بلندمرتبه و صادق در این آیه که با تأکید فراوان وعده داده است در آینده، حکومت صالحان تحقق می یابد و بندگان صالح و شایسته خداوند وارثان زمین خواهند بود.

بحار را می گشایم و در دریای معنویت و خرد و فرزانگی و معرفتش غرقه می شوم و می یابم که در روایت آمده است امام باقر(ع) در توضیح و تشریح این آیه فرمود: «هم اصحاب المهدی؛ اینها یاران (امام) مهدی(عج) هستند.»

ما منتظریم کعبه روشن گردد

دیری است پی اجازت معبودیم

تا یار دو دست خویش بر پرده زند

ما شاهد آن طلیعه مشهودیم

یا رب نکند چشم ز ما بردارد

گر یار ز ما دور شود نابودیم

آدینه ز تقویم همه حذف شده است

از بس همگی در پی بیع و سودیم

آری؛ انتظار فرج، راه‌حلِّ روشنی، برای ساختن جهان و باز‌آفرینیِ دنیایی‌ست که در آنیم.

همة حرفِ انتظار این است که راه حلّ و روزگار بهتری از راه می‌رسد؛ و البته، منتظران ظهور، در این میانه نقش کلید دارند. به طوری که، اگر تشکیلات و حزبِ «انتظار» را دایره‌یی فرض کنیم؛ مرکزِ این دایره، منتظرانِ ظهورند، و نه موعودِ منتظر!

اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِرُّوا ما بِانْفُسِهِمْ

خداوند وضعیّتِ هیچ گروهی را دگرگون نمی‌کند، مگر آنکه وضعیّتِ درونی‌شان را خود دگرگون سازند.

با خود می گویم آنکه برای زندگی و سرزندگی‌اش، تصمیمی در خور نمی‌تواند بگیرد؛ چشمداشت و دستاوردی جز تیره‌روزی و بدبختی هم، نمی‌تواند که داشته باشد.

مکتب انتظار، بستر «تصمیم‌سازی»‌ست؛ و این ماییم که به «تصمیم‌گیری» تحقّق می‌بخشیم.

تکرار و روزمرّگیری، آدم را به روزمرْگی می‌کشاند. تکرار و دوباره‌کاری، مرگِ زندگی‌ست.

اگر آن چیزی را که داریم، به درستی، به درد‌مان نمی‌خورد؛ معلوم می‌شود که آن چیز، یا به درستی کارآمد نیست، و یا این‌که ـ اصلاً آن را، به درستی نداریم!

عنصر «انتظار» هم، همین‌طور است.

عمیق شدن و عمیق دیدنِ «مسألة انتظار»، تنها راه، برای فرارسیدن به «راه‌حلّ انتظار» است.

مدیریت انتظار، نوعی مدیریت کردن در شرایط بحرانی‌ست.

مکتب انتظار، اتاق فکر کسانی‌ست که برای ساختن و سر و سامان دادنِ جهان  طرح و برنامه‌یی داشته باشند.

عمار
۲۰ خرداد ۹۳ ، ۱۴:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر